بانو لبخند


امشب  خوابِ یکی از دوستانِ وبلاگی رو دیدم!


خواب دیدم عکسِ یه خانمِ بی حجاب (  فقط روسری نداشت) تو گوشیمه! بعد گفتم عه بانوووو بعد با یه لبخند شیرین از خواب بیدار شدم!


حالا من هیچ تصوری از ایشون ندارم و حتی اسمشو هم نمیدونم  و فقط میدونم یک بانوی چادری هستن


حالا این عکس از کجا آمده بود تو گوشیِ من خدا میداند


+الان که دارم فک میکنم داره یادم میاد گویا عکسِ نسرین مقانلو بود


+ البته لازم به ذکر هست که بگم من این مدلی هستم که مثلا یک نفر غریبه  را تویِ خیابون می ببینم، شب که میخوابم  بیخود و بی جهت و بی هدف باز تو خواب میبینمش


+ میدونم میدونم چققققدر خوابهام مزخرفن برای همین کلا سعی می کنم خواب هامو برای کسی تعریف نکنم ولی این یکیو  دگه گفتم بنویسم



خلا فکری



اونایی که تو مودِ هیچی نیستن آهنگ "دعوت" از "کاکوباند" رو دانلود کنند و گوش کنند لطفا.با تچکر

+معادلِ فارسیِ مود چی میشه؟ فاز؟



جزوه نوشتن



تو جزوه اش نوشته : محدودیت یک فاکتور بحرانی است ،بعد پشت سرش  تویِ پرانتز نوشته: یعنی در قسمت 3 ما کار بدی کردیم که محدودیتِ مساله را به دو محدودیت تبدیل کردیم


فدا کار بد کردنش بشم من :D


+خداوند نگهدارشان

نیمه خالی لیوان


انقد دوس دارم یه سینمایی یه استخری یه پارک بانوانی  تویِ این شهر می بود یا حداقل یه رستوران شیکی که سالی یکبار بشه رفت اونجا غذا خورد!


انقد دوس دارم وقتی از در برم بیرون همه کسانی که منو میبینن از زن همسایه گرفته تا  اون دکتر و معلم، شجره نامه منو از حفظ نباشن...


انقد دوس دارم بعضی روزا چادر سر نکنم...


انقد دوس دارم هندزفری بزنم و تنهایی پیاده روی کنم...


انقد دوس دارم بعضی شبا برم تو خیابون دوچرخه سواری کنم...


انقد از شهر کوچیک بدم میاد.


+اینا جز رویاها یا فانتزی های من نیستن! خیلی پیش پا افتادَن!



وقتی علایق تغییر می کنند...


وقتی بچه بودم انقد از بارون بدم میامد

چون اولا پدرومادر اجازه نمیدادن برم پیش دوستام تو کوچه  و بازی کنم دوما اگر هم که اجازه میدادن دست و بالمون بسته بود که بازی های دلخواه انجام بدیم  کلا آزاد نبودیم

و یک دلیل مهم تر که داشت این بود که دلم میگرفت

نمیدونم هم چرا دلم میگرفت! میگرفت همیطوری :/

گذشت و گذشت و بزرگ شدیم ولی این دل گرفتنه هی باهام بود و همچنان بدم میامد از باران

آممماااا

الان یکی دو سالی میشه که با باران جان این رِل شدیم:D

خعلی دوز دارم باران را در حدی که دیشب هواشناسی اعلام کرد که فردا قراره بارون بیاد منم در همون ثانیه زیرلب گفتم چقد دوز دارم با صدای شر شر بارون از خواب بیدار بشم و یک حال کیف کردنی ای  در من رخ داد با تصورش:D

بعله

شب خوابیدم و صبح با صدای شُرشُر بارون از خواب بیدار شدیم و گفتیم:الحمدلله رب العالمین



+باشد که رستگار شوید از این کلید اسرار


+الحمدلله رب العالمین